سلام ...
امیدوارم روزتون قشنگ باشه ...
یادم نمیاد صبح پست فرستاده باشم. این رو دارم 8 صبح مینویسم. شاید با بقیه پست هام یه تفاوتی بکنه ...
دلم براتون خیلی تنگ شده، نتونستم زیاد تحمل کنم.
امتحانای ما تازه داره شروع میشه و باید آماده باشم. فکر کنم این آخرین پست خرداد ماه باشه ...
1) بگم که چرا داستان عشق شیشه ای رو پاک کردم:
1- خیلی بد نوشته بودم و باید باز نویسی بشه ...
2-دوست عزیزمون یه اشاره کرد که فامیلی ها باهم نمیخونه، اره ... اشتباه بزرگی بود.
3-دارم دوباره مینویسم و میخوام فصل فصل بزارم توی وب ایشالا وقت شد دوباره مینویسمش.
4-ممنون از همتون که لطف داشتین و میگفتین عالیه ... خیلی خیلی ممنون چون خودم میدونم چقدر افتضاح بود.
2) امروز بعد از 2 ماه اومدم خونه و حالم خیلی خوبه، تنهایی کم کم داشت دیوونم میکرد. امروز داشتم به بویی که توی خرداد ماه کل محله رو گرفته بود توجه میکردم. چه جالبه که اصلا به این چیز ها توجه نمیکنیم.
درخت گیلاس کنار خونمون گیلاس آورده ...
هوا گرم شده، روز ها طولانی تر شده، پرنده فقط دارن میخونن ...
حالا میفهمم کسایی که 10 سال از کشور میرن و بعد بر میگردن چه حسی دارن !!! منی که 2 ماه نبودم اینجوری شدم !!!
خیلی حس خوبی دارم دوست دارم شماهم این انرژی مثبت رو داشته باشین.
3) فصل امتحان ها هست و همه مشغول درس خوندن. کنکور ماهم که تموم شد ایشالا سال بعد باید قوی تر از این عمل کنیم.
آرزوی موفقیت واسه تک تکتون دارم و از ته دل دوست دارم موفق بشین، یکسال زحمت کشیدین امیدوارم بهترین نتیجه رو بگیرین.
واسه نتیجه بد نارحت نباشین، سعی خودتون رو بکنید و اگر هم به نتیجه نرسیدین مهم نیست.
دوست دارم عمری باشه تا موفقیتتون رو ببینم...
4) دو شب پیش یه خواب دیدم که خیلی وحشتناک بود.
خواب دیده بودم که شهید شدم !!!
خیلی جالب بود وسط جنگ بودم و یه گلوله خورد بهم و شهید شدم.
وقتی که مردم، روحم راحت میتونست هرجا بره و با هر کسی حرف بزنه !!!
ولی نمیتونستم کار های فزیکی انجام بدم. مثلا ایمیل که مینوشتم تموم میشد گزینه ارسال رو میزدم ایمیل ارسال نمیشد.
خیلی حس بدیه... کسی رو که منتظرته تنها بزاری ...
با دوستام حرف میزدم، به مادرم میگفتم گریه نکن ...
دوستم توی خواب بهم میگفت تو مردنت هم مثل آدم نیست.
خیلی باحال بود میتونستم چشم هامو ببندم و توی هر جایی باشم. دوست داشتم پرواز کنم به سمت آسمون ولی نمیتونستم. خیلی حس بدی بود.
از همه هم میپرسیدم من چجوری باید پرواز کنم ؟؟؟
همه مسخرم میکردن ... دوباره تنها شده بودم اینبار خدا رو با خودم نداشتم. انگار اون هم منو نمیخواست.
خیلی خیلی حس بدی بود. حتی خدا هم قبول نداشته باشه تورو ...
توی خیابون ها قدم میزدم و از ارتفاع خودمو پرت میکردم تا بتونم پرواز رو یاد بگیرم ولی نمیتونستم !!!
خیلی سخته که اضافه باشی توی این دنیا ...
به نظرتون چه معنی داره این خواب هام ؟؟؟
خدا خودش بخیر کنه.
دوستون دارم خیلی زیاد، مواظب خودتون باشین !!!
موفقیتتون ادامه دار ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: املت، خواب، داستان نویسی، احساس نویسی، خواب وحشتناک، خرداد ماه، خونه،
امیدوارم روزتون قشنگ باشه ...
یادم نمیاد صبح پست فرستاده باشم. این رو دارم 8 صبح مینویسم. شاید با بقیه پست هام یه تفاوتی بکنه ...
دلم براتون خیلی تنگ شده، نتونستم زیاد تحمل کنم.
امتحانای ما تازه داره شروع میشه و باید آماده باشم. فکر کنم این آخرین پست خرداد ماه باشه ...
1) بگم که چرا داستان عشق شیشه ای رو پاک کردم:
1- خیلی بد نوشته بودم و باید باز نویسی بشه ...
2-دوست عزیزمون یه اشاره کرد که فامیلی ها باهم نمیخونه، اره ... اشتباه بزرگی بود.
3-دارم دوباره مینویسم و میخوام فصل فصل بزارم توی وب ایشالا وقت شد دوباره مینویسمش.
4-ممنون از همتون که لطف داشتین و میگفتین عالیه ... خیلی خیلی ممنون چون خودم میدونم چقدر افتضاح بود.
2) امروز بعد از 2 ماه اومدم خونه و حالم خیلی خوبه، تنهایی کم کم داشت دیوونم میکرد. امروز داشتم به بویی که توی خرداد ماه کل محله رو گرفته بود توجه میکردم. چه جالبه که اصلا به این چیز ها توجه نمیکنیم.
درخت گیلاس کنار خونمون گیلاس آورده ...
هوا گرم شده، روز ها طولانی تر شده، پرنده فقط دارن میخونن ...
حالا میفهمم کسایی که 10 سال از کشور میرن و بعد بر میگردن چه حسی دارن !!! منی که 2 ماه نبودم اینجوری شدم !!!
خیلی حس خوبی دارم دوست دارم شماهم این انرژی مثبت رو داشته باشین.
3) فصل امتحان ها هست و همه مشغول درس خوندن. کنکور ماهم که تموم شد ایشالا سال بعد باید قوی تر از این عمل کنیم.
آرزوی موفقیت واسه تک تکتون دارم و از ته دل دوست دارم موفق بشین، یکسال زحمت کشیدین امیدوارم بهترین نتیجه رو بگیرین.
واسه نتیجه بد نارحت نباشین، سعی خودتون رو بکنید و اگر هم به نتیجه نرسیدین مهم نیست.
دوست دارم عمری باشه تا موفقیتتون رو ببینم...
4) دو شب پیش یه خواب دیدم که خیلی وحشتناک بود.
خواب دیده بودم که شهید شدم !!!
خیلی جالب بود وسط جنگ بودم و یه گلوله خورد بهم و شهید شدم.
وقتی که مردم، روحم راحت میتونست هرجا بره و با هر کسی حرف بزنه !!!
ولی نمیتونستم کار های فزیکی انجام بدم. مثلا ایمیل که مینوشتم تموم میشد گزینه ارسال رو میزدم ایمیل ارسال نمیشد.
خیلی حس بدیه... کسی رو که منتظرته تنها بزاری ...
با دوستام حرف میزدم، به مادرم میگفتم گریه نکن ...
دوستم توی خواب بهم میگفت تو مردنت هم مثل آدم نیست.
خیلی باحال بود میتونستم چشم هامو ببندم و توی هر جایی باشم. دوست داشتم پرواز کنم به سمت آسمون ولی نمیتونستم. خیلی حس بدی بود.
از همه هم میپرسیدم من چجوری باید پرواز کنم ؟؟؟
همه مسخرم میکردن ... دوباره تنها شده بودم اینبار خدا رو با خودم نداشتم. انگار اون هم منو نمیخواست.
خیلی خیلی حس بدی بود. حتی خدا هم قبول نداشته باشه تورو ...
توی خیابون ها قدم میزدم و از ارتفاع خودمو پرت میکردم تا بتونم پرواز رو یاد بگیرم ولی نمیتونستم !!!
خیلی سخته که اضافه باشی توی این دنیا ...
به نظرتون چه معنی داره این خواب هام ؟؟؟
خدا خودش بخیر کنه.
دوستون دارم خیلی زیاد، مواظب خودتون باشین !!!
موفقیتتون ادامه دار ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: املت، خواب، داستان نویسی، احساس نویسی، خواب وحشتناک، خرداد ماه، خونه،